حاشیههایی از یک افتتاح
متن زیر از سوی فرهیخته ارجمند جناب آقای محسن میرجانی ارائه شده که هرچند از نظر زمانی ارائه آن کمی با تاخیر روبرو شده اما از آنجا که محتوای آن، حرف دل بسیاری از ماست، با پوزش از تاخیر پیش آمده آن را با هم مرور میکنیم!
موزه فرهنگ اردکان در گمنامی محض و با مظلومیت تمام افتتاح شد!
نمیدانم این تیتر جالب است و یا اینکه دوستان مرا متهم به سیاهنمایی میکنند؟!
روز
17 بهمن ماه ساعت 3 بعد از ظهر بر مبنای تماسی که نادر پیری عزیز گرفته بود، بعد
از تمام شدن کلاسم در دانشکده الهیات میبد به طرف محل افتتاح موزه فرهنگ رفتم.
ابتدا تصورم بر این بود که برنامه در خانه فرهنگ خاتمی برگزار میشود ولی بعد از
کمی تامل، دیدم خبری نیست و به نادر زنگ زدم و او گفت که مراسم در کانون فرهنگی امام خمینی (ره)
برگزار میشود.
با
عجله خود را به محل کانون امام رساندم؛ با اینکه ساعت از سه هم رد شده بود ولی من
چیزی را از دست ندادم! اولین چیزی که نظرم را جلب کرد فقر اطلاعرسانی بود آن هم
برای این برنامه و موضوع بسیار مهمی که من و شاید معدودی از دوستان از شدت خون دل
خوردنهای نادر پیری عزیز برای راهاندازی این موزه از آن مطلع بودیم. به سختی محل
برنامه را پیدا کردیم؛ سالنی بود که روبروی مجموعه آمفی تئاتر مجموعه کانون قرار
داشت و آنطور که لیبلش نشان میداد سابقاً سالن تنیس بوده است! حتی برای مراسمی به
این مهمی در ورودی کانون هم پلاکارد و پارچهای نصب نشده بود تا لااقل علاقهمندان
و مدعوین که بیشتر تلفنی دعوت شده بودند بتوانند بدون سردرگمی به مکان موزه برسند.
ساعت چند دقیقهای از سه گذشته بود و هنوز مراسمی در کار نبود. تصورم بر این بود که
با توجه به عمق و غنای این کار، یک برنامه آبرومند و در خور شان این این موزه تدارک
دیده شده است و قطعاً بایستی از اداره کل میراث فرهنگی استان و همچنین مسئولان
سیاسی رده بالای شهرستان برای افتتاح این موزه دعوت به عمل آمده باشد. به مرور زمان
و بعد از گذشت لحظاتی که با دوستان و افراد آشنایی که در داخل محوطه بودند به
گفتگو پرداختم، متوجه شدم که این برنامه تنها با حضور مدیر جدید اداره آموزش و
پرورش اردکان جناب آقای نوریان قرار است افتتاح شود. قبل از اینکه همه مقدمات
مراسم آماده شود، که البته بیشتر هم خود بسنده بود و سعی شده بود با کمترین هزینهای آماده شود، کمی در داخل محوطهای که مواد فرهنگی آن یعنی اسناد در آن چیدمان
شده بود به گشت و گذار پرداختم. انصافاً برای جمعآوری برگ برگ این اسناد زحمت
کشیده شده و من با توجه به اینکه دورا دور در جریان روند کار بودم و حدود چند سالی
است که در محافل و جلسات خصوصی از آرمانها و آرزوهای متعالی نادر عزیز در راهاندازی این مجموعه آگاهم، میدانم که خستگی بر تن نادر ماند و عرق جبین او نه تنها
با حریری از محبت چلانده نشد که تند بادهای ناموافق نزدیک بود او را به سینه پهلوهای عاطفی و روانی منجر کند! آثار به نمایش در آمده مجموعهای نسبتاً غنی از اسناد
و مکاتبات اداری دوران معاصر بود؛ از وقفنامه گرفته تا دفتر حساب کتاب کاسبها به
خط سیاق و جالبتر از همه دفتر حضور و غیاب فرهنگیان دهه چهل بود که حسی نوستالژیک
به انسان دست میداد. ولی شاید جالب توجهترین مدرک به نمایش درآمده در این موزه
که به نوعی چشم و چراغ این موزه هم به حساب میآید مدرکی نبود جز کارنامه پایان
تحصیلات مقدماتی جناب سید محمد خاتمی از مدرسه فردوسی اردکان در سال 1335 خورشیدی
که چون نگینی در میان سایر اسناد باارزش میدرخشید و به واقع بدان هویت میبخشید. در
این مجال من قصد ندارم که با گفتن عیبوب و دید انتقادی شهد شیرین این افتتاح را به
شرنگ تبدیل کنم! ولی چند نکته به ذهنم آمد که قطعاً با شناختی که نادر عزیز از من
دارد آن را حمل بر دلسوزی بنده دانسته و رنجیده خاطر نخواهد شد کما اینکه محاسن و
ارزش مادی و معنوی این چنین مجموعهای بر هیچ انسان اهل فرهنگ و دانش مکتوم و
پوشیده نیست:
1.
حقیقت این است که این شیوه افتتاح و این مکانی که برای این موزه اختصاص داده شده،
حقیقتاً نامانوس، غریب و حقیر است. به گفته خود استاد پیری، این مجموعهای که در
حال حاضر به نمایش گذاشته شده تنها ده یک کل اسنادی است که برای این منظور جمعآوری شده است. فضای اختصاص داده شده هیچ کدام یک از فاکتورهای یک موزه را ندارد نه
مکانی تاریخی است و نه مکانی است که ترتیبات و تنظیمات امنیتی بالا برای آن پیشبینی شده باشد و با توجه به ارزش فوقالعاده این آثار بایستی هرچه زودتر در این
خصوص تدابیری اندیشیده شود.
2.
از اینها که بگذریم اگر این موزه به همین شیوه و سیاق بخواهد ادامه پیدا کند و
جایگزینی هم در خصوص مکان و هم در خصوص ویترینهای استاندارد برای این مجموعه آثار
گرانبها در نظر گرفته نشود، با توجه به فسادپذیری شدید کاغذ که از مواد سلولزی
ایجاد شده و محیط ایدهآلی برای رشد انواع موجودات موذی از انواع بید و موریانه
گرفته تا روندهای بیولوژی دیگر، در آیندهای نه چندان دور بخش وسیعی از این اسناد
به خصوص اسنادی که از منظر تاریخی ارزشمندترند، در خطر نابودی و پلاسیدگی قرار میگیرند. ضمن احترام به اقدام نادر عزیز در عملی کردن ایدهها و افکار خود برای
ایجاد و راهاندازی این موزه، اعتقاد دارم که آقای پیری به هر قیمتی نباید راضی میشد به افتتاح این موزه. تا آنجا که من مطلعم مذاکرات خوبی برای اختصاص مکانی در
بافت تاریخی برای نمایش آثار بین آقای پیری و مسئول نمایندگی میراث فرهنگی اردکان
در جریان بود و بواسطه حسن نظری که نسبت به جناب مشتاقیان بود، فکر میکردیم در
نهایت این قضیه ختم به خیر شود و آن مکان مورد نظر آقای پیری در اختیار گذارده شود
که متاسفانه چنین نشد. این نحوه نمایش و این گونه مکان در خور شان همچین
آثاری نیست و خدا کند که این مکانی موقتی باشد و مسئولان اداره کل میراث فرهنگی
استان و نمایندگی میراث اردکان بایستی در این خصوص اقدام عاجلی به عمل آورند. شاید
در هیچ شهر و منطقهای این مورد وجود نداشته باشد که فردی حاضر باشد ثمره یک عمر
فعالیت و تحقیق و پژوهش خود را بدون چشمداشت برای بازدید و بهرهبرداری همشهریان
خود در قالب موزه فرهنگ ارائه کند و با او یک چنین برخوردهای نامهربانانهای بشود.
جناب مشتاقیان عزیز قابل توجه شما استاد و سرور گرامی به قول ما اردکانیها هر گلی
زدی به سر خودت زدی.
3.
موزه فرهنگ افتتاح شده حداقل با این قالب و اسلوب هنوز خیلی کار دارد شاید مقدماتیترین کاری که باید انجام شود لیبلگذاری و نوشتن اطلاعات به صورت جداگانه برای هر
یک از اسناد نمایش داده شده باشد. در حال حاضر هر بازدید کننده تنها با انبوهی از
اسنادی طرف است که شاید ماهیت مقداری از آنها را هم نداند و چه خوب است که در فرصت
مقتضی به آماده نمودن یک سری لیبل و تابلو اطلاعرسانی اقدام گردد.
البته
موارد متعدد دیگری هم وجود دارد که بماند برای وقت مقتضی. با این حال من به عنوان
دوست و همکار کوچک استاد پیری فقط و فقط سر تعظیم به این همه پشتکار او فرود میآورم
و در دورهای که همه ما دم از ناامیدی و بن بست بودن همه راهها میزنیم او با
پشتکار پولادین خود کاری سترگ کرد که تا همیشه تاریخ غنی این دیار باقی خواهد
ماند. بار دیگر و در انتهای عرایضم تاکید میکنم آهای اهالی محترم مجموعه آموزش و
پرورش و اداره کل میراث فرهنگی استان یزد، این مکان اصلاً مناسب برای موزه فرهنگ
نیست و ما همچنان از یاران چشم یاری داریم. باشد که در آیندهای نه چندان دور با
اختصاص مکانی مناسب و در خور شان این موزه امکانی فراهم بیاید تا همه شواهد و
مدارک به نمایش گذاشته شده و با یک ویترینبندی شکیل به عنوان مکانی برای تحقیق و
پژوهشهای آینده نسخهشناسی و فن کتابت دوره معاصر منطقه جوابگوی نیاز هزاران
پژوهشگر تشنه قرار گیرد.
و
اما فلاشبک پایانی این نوشته بغضی بود که بعد از پایان مراسم و هنگام مراجعتم به
منزل گلویم را فشرد. بله ..... تراکهای رنگی و پر زرق و برق خاله شادونه بود که
با تمسخر و دهنکجی بهم میگفت دنیا بر مدار و سرگرمی و پول میچرخه و فرهنگ
کیلویی چند....... شاید هم
با سپاس محسن میرجانی ارجنان |