به مناسبت 13 آبان و گرامی‌داشت این روز عزیز همایش استانی ریگ‌نوردی در ریگ‌زارهای مغستان اردکان برگزار شد و این بهانه‌ای بود برای من تا گزارشی از این همایش یا بهتر بگویم گزارشی با عنوان یک روز در کویر بنویسم، البته مختصر و مفید.

قبل از هر چیز یک توضیح لازمه و آن مشخصات کلی منطقه است. ریگزار مغستان به صورت Lمانند است که از شمال به روستای مغستان و از طرف دیگر به رباط مشیر و هزاردره و زرین ختم می‌شود. وسعت تقریبی منطقه درحدود 17 کیلومتر عرض و 35 کیلومتر طول است که یکی از بزرگ‌ترین شن‌زارهای کشور محسوب می شود.

و حال آغاز سفر

در روز 12 آبان بچه‌های تیم اردکان به طرف مغستان راه افتادیم. جمع بچه‌ها خیلی گرم و دوستانه بود. بعد از 3 ساعت راه و عبور از خرانق، به روستای مغستان رسیدیم. هوا تاریک شده بود. برای نماز به مسجد آن‌جا رفتیم؛ اما متاسفانه این مسجد به سبک امروز بازسازی شده بود. منظره کلی روستا در تاریکی شب نشان می‌داد از قدمت بالایی برخوردار است. هرچند جز یک قلعه و تعدادی خانه‌های مخروبه، از قدیم چیزی به یادگار نمانده است.

به راه‌مان ادامه دادیم. به ریگ‌زار که رسیدیم تاریکی و سکوت محض کویر را در بر گرفته بود. آرامشی عجیب، آسمانی صاف، ستاره‌های درخشان که آلودگی شهر سال‌هاست ما را از دیدنشان محروم کرده است. همان‌جا اتراق کردیم. با هیزم‌هایی که از قبل با خود آورده بودیم، آتشی روشن کردیم. برای شام جای همگی خالی آبگوشت گذاشتیم. همان موقع چای هم حاضر شد. می‌خوام تصور کنید چایی که با آتش حاضر بشه چه طعمی داره حالا به آبگوشتش فکر کنید تا هوش از سرتون بپره!

بعد از صرف شام، اوقات به بازی و تفریح گذشت. همه دور آتش حلقه زده بودیم و ساعت از دست‌مان در رفته بود که فهمیدیم نصفه شب شده. دیگه وقت آن بود چادرها را برپا کنیم، ولی هیچ‌کس دوست نداشت بخوابه. باید باشی تا ببینی شب کویر چطور همه وجودت را مجذوب خود می‌کند؛ طوری که دوست داری ساعت‌ها به آسمونش خیره بشی و به قدرت خدا و خلق این همه زیبایی فکر کنی. به این‌که چقدر خوب بود اگه خیلی از مردم می‌آمدند و از این نعمت خدا بهره می‌بردند و ... اما باید خوابید تا برای فردا آماده بود.

شب سردی بود. نمی‌گم چقدر سرد، چون با یادآوریش سرمایش را در وجودم حس می‌کنم. ولی با این حال صبح سرحال و قبراق بیدار شدیم و اولین کار بعد از نماز و روشن‌کردن آتش و آماده کردن چای، رفتن سراغ سیب‌زمینی‌هایی بود که شب قبل گذاشته بودیم تا با حرارت زغال وشن‌های داغ پخته شود. حالا خودتون بگید تو صبح سرد کویر چای داغ که با آتش دم بکشه، سیب زمینی پخته و گوشت کوبیده برای صبحانه چقدر میچسبه!؟

تقریباً ساعت 7 صبح بود و وقت حرکت به‌سمت محل آغاز همایش. کوله‌هایمان را بستیم و پیاده به راه افتادیم. اکثر تیم‌ها صبح به منطقه وارد شدند و به‌نظرم شانس تجربه لذت‌بخش شب کویر را از دست داده بودند.

روحیه و سرزندگی بین بچه‌ها موج می‌زد که سرپرست گروه با صدای گرم خودش مهمون‌مون کرد. به محل تعییین شده رسیدیم. قرارشد از تندترین تپه بالا بریم و همایش آغاز شد.

قله‌ها یکی پس از دیگری فتح شد. قله‌هایی به ارتفاع‌های متفاوت که بزرگ‌ترین آن‌ها 150 و250 متر از سطح زمین ارتفاع داشتند. شاید این اعداد به نظر کوچک بیاد اما برای تپه‌های شنی عدد بالایی محسوب می‌شه و صعود از آن‌ها بسیار مشکل.

بعد از چند ساعتی حرکت، از تعداد گروه‌ها کم شد. به عقب که نگاه می‌کردی هر گوشه چند نفری زده بودند به ریگ، دراز کشیده و استراحت می‌کردند. اما با این حال هر کسی گروه‌هایی را که به راه‌شان ادامه می‌دادند، به یه روشی تحسین و تشویق می‌کردند. به این میگن روحیه ورزشکاری!

این صحنه‌ها یک طرف، طبیعت بکر و دست نخورده کویر یک طرف و فقط می‌تونی خدا رو به خاطر خلق این همه زیبایی تحسین کنی.

تپه‌ها پشت سر هم فتح می‌شدند، اما ریگ‌زار همچنان ادامه داشت. به انتهای مسیر تعیین شده رسیدیم. 5 ساعت راه آمده بودیم و بسیار خسته. اما با این حال بسیار لذت بردیم.

از بلندترین تپه با شیب تند به طرف پایین شیرجه زدیم. چه هیجانی داشت. در پایین تپه از شاخه‌های خشک بوته‌ها آتشی بر پا کردیم. با خوردن چای خستگی راه را از تن‌مان به در کردیم. سرپرست گروه با خواندن ترانه‌های قدیمی و محلی اردکان  و صدای گرم و دل‌نشین‌اش، جان تازه‌ای به ما داد. از ته دل می‌گم جاتون خالی!

بعد از رفع خستگی به طرف ماشین حرکت کردیم. اما ما کجا و ماشین کجا؟! باز پیاده‌روی شروع شد. 1 ساعت بیشتر طول نکشید تا به ماشین رسیدیم، ولی جمع پرشور اردکان، اصلاً نذاشت مسافت راه حس بشه.

با ماشین به طرف روستای مغستان رفتیم. در روستا توقفی کوتاه داشتیم. نخل‌های روستا در روز نمای دیگری داشت و دیدن الاغی سفید که مرا به یاد کودکی‌هایم انداخت که پیرمردانی را سوار بر آن‌ها می‌دیدم که دیگر اثری از آن‌ها در شهرمان دیده نمی‌شود.

ناهار در امام‌زاده ساغند صرف شد. راهی خرانق شدیم. هنگام ورود به خرانق، با استقبال گرم عده‌ای از اهالی روبه‌رو شدیم و یکی از اهالی برای صرف شام ما را به منزلش دعوت کرد. بعد از صرف چای به طر ف اردکان حرکت کردیم.

سفر ما به پایان رسید، اما چند نکته برای گفتن باقی ماند:

1. قصد من از نوشتن این گزارش، یادآوری این نکته است که چقدر قشنگه اگه به مناسبت‌های مختلف این برنامه‌ها تکرار بشه تا هم سلامتی جسمی و روحی‌مون تامین بشه و هم گوشزدی باشه به خودمون تا راحت از کنار کویر نگذریم.

2. تلنگری به مسئولین که می‌توان با هزینه کم از این موهبت خدادادی برای جذب گردش‌گر داخلی و خارجی بهره برد. فقط با کمی تبلیغات و برنامه‌ریزی درست و ایجاد تورهای ریگ‌نوردی و بازدید از کویر، می‌توان هم اشتغال ایجاد کرده و هم منبع درآمد خوبی برای شهرستان فراهم نمود. با توجه به این‌که در گذشته این ریگ‌زار مسیر رفت و آمد شتردارن از یزد به مشهد بوده و در آینده‌ی نزدیک ریگ‌زارهای شهرستان، میزبان مسابقات کشوری این رشته است، فرصت را برای تبلیغات از دست ندهیم.

3. پایان صبحتم یک نصیحت دوستانه به دوستانی‌ست که قصد سفر به کویر را دارند. طبیعت وقتی زیباست که تمیز باشه. نباید زباله‌های‌مان را در طبیعت رها کنیم. الآن که ما از دیدنش لذت می‌بریم، یکی از دلایل اصلی آن تمیز بودن این ریگ‌زاره. بیاییم با تمیز نگه داشتن‌اش دیگران و حتی خودمان را از این لذت، دوباره محروم نکنیم.

زهرا دهقانی