پژوهشی در جای نام های اردکان و برخی توابع آن
متن پیش رو حاصل کار تحقیقی آقای رضا ملاحسینی اردکانی می باشد که در جلسه نخست چهارمین دوره اردکان شناسی ارائه گردیده است. امید که مورد توجه علاقمندان و پژوهشگران قرار گیرد و هنگام استفاده نیز رسم امانت رعایت گردد.
اردکان:
درباره واژه اردکان نمی توان به اظهار نظر قطعی پرداخت. از روی گمان می توان گفت کلمه ترکیبی از واژه «ارد» و پسوند «گان» یا «کان» است. کسروی در «کاروند» می گوید: ظاهر آن است که «کان» عوض شده «گان» می باشد ولی می توان آن را کلمه جداگانه هم پنداشت که به معنی یک گونه جایگاه است زیرا «کان زر» که می گوییم، به معنی جایگاه زر و یا جایی که زر فراوان باشد است از این رو «کان» را در آخر نام های آبادی نیز می توان یافت و اردکان را مشمول این قاعده دانست (طباطبایی، 1381: 50). سپهری نیز معتقد است که اردکان از دو کلمه «ارد» و «کان» تشکیل شده که اولی به معنای مقدس و دومی به معنی معدن می باشد و با این ترکیب واژه اردکان به معنی سرزمین مقدس می باشد (سپهری اردکانی، 1386: 10). در کتاب «آتشکده اردستان» درباره وجه تسمیه اردستان آمده است که «اَرد» به معنی «غیور و خشمگین» است و اردستان را سرزمین مردمان غیور ذکر کرده اند و بر این شیوه می توان «اردکان» را نیز جایگاه چنین مردمانی معرفی نمود (طباطبایی، 1381: 51). چنانکه عده ای معتقدند چون در زمان قدیم دلاوران و جنگجویان در این منطقه می زیسته اند این منطقه به نام اردکان به معنی مرکز دلاوری و خشم معرفی شده و چون در زمان حمله مسلمین به ایران، جنگجویان زردشتی در کوه های اردکان سنگر گرفتند و با مسلمانان می جنگیدند، از آن زمان این منطقه را اردکان نامیدند (سپهری اردکانی، 1364: 3).
عده ای دیگر نیز معتقدند که پس از خشک شدن دریای ساوه، در محل فعلی اردکان، که نسبت به شهرهای مجاور گودتر نیز بوده است باتلاقی شکل گرفته و در آب های باقی مانده «اُردک» های زیادی جمع می شده اند و به همین مناسبت این محل را «اُردکان» خوانده اند که چنین چیزی علمی نمی باشد و عامیانه است (طباطبایی، 1381: 52 وسپهری اردکانی، 1364: 9). محمد مفید مستوفی بافقی در جامع مفیدی می نویسد: «قصبه طیبه اردکان صانها الله من الافات، به کسر الف و سکون را؛ و ارد به لفظ فرس دور را گویند و چون اطراف و جوانب آن محل کوه بسیار است و در ازمنه سابقه در آن جبال معادن مس و سرب و فیروزه و غیره بوده، لهذا در افواه عوام اسم آن قصبه به اردکان موسوم گشته است»(مستوفی بافقی: 726). شیبانی در تحقیق خود به نقل از منابع مورد مطالعه اش این احتمال را ذکر می کند که همانگونه که در وقفنامه جامع الخیرات به قناتی به نام اردکان اشاره شده و امروز اثری از آن نیست، شاید نام اردکان نیز برگرفته از نام این قنات باشد(شیبانی، 1381: 10).
برخی نیز معتقدند که اردکان از کلمه پهلوی«ارتاکان» یا «ارتاکن» به معنی راستی و درستی گرفته شده است (پیری اردکانی، 1385: 10) بطور مثال شیبانی در پژوهش خود در ارتباط با مستند سازی بافت تاریخی داخل حصار اردکان، نام های قدیمی اردکان را ارتاکان، ارتاکنی و ارتاکاوا ذکر می کند (شیبانی، 1381: 4).در آئین زردشتی «اَرد» نام یکی از ایزدان است که در جهان مادی، مال و جلال و خوشی دینداران در پرتو اوست و در جهان مینوی پاداش کارهای نیک و سزای کارهای بد به یاری او داده می شود. به عبارت دیگر فرشته «اَرت» یا «اَرد»، رشته «داد» و «دَهِش» و «بخشندگی» است و در تقویم های اوستایی روز بیست و پنجم هر ماه «اَرد»(اَشی) نام دارد که به معنی خوشبختی و دارایی و خواسته است.بنابراین می توان اردکان را به معنی «سرزمین داد و دَهِش» خواند (طباطبایی، 1381: 50) و چون همچنین کلمه «آرد» به معنی فرشته موکل دین و مذهب نیز آمده است با این ترکیب باید اردکان را مرکز مردمان متدین دانست(سپهری اردکانی، 1364: 8). در لغتنامه دهخدا ذیل واژه های «ارد» و «کان» چنین آمده است:
ارد: مأخوذ از اَرْتَه و اَرِتَه و اِرِتَه اوستائی و رتَه سانسکریت بمعنی درستی و راستی و پاکی و تقدس و مجازاً مقدس، همین کلمه در اول اردشیر و اردوان و اردویراف و اردیبهشت و نیز بصورت مزید مقدمی در اسماء امکنه مانند: اردستان، اردبیل و اردکان دیده می شود.
ارد: نام ایزدی در آئین ایرانیان باستان. در اوستا اَشی وَنگوهی و در پهلوی اَرت آمده، کلمه ٔ ونگهو صفت است به معنی نیک وخوب. کلمه ٔ مرکب مزبور به معنی اشی نیک است و آن در پهلوی بصور اَرشَش وَنگ و اَشَش وَنگ و اَرشوش ونگ و معمولاً بصورت اَشیش وَنگ آمده است که همه به معنی اشی نیک است. ارت یا ارد نیز پهلوی است که در فارسی باقی مانده. در لغت نامه ها اَرد و آراد و آرد هر سه یاد شده است. در گاتها و دیگر بخشهای اوستا، ارت (اشی) گاه اسم مجرد است به معنی توانگری و بخشایش و برکت و نعمت و مزد و بهره و گاهی اسم خاص ایزدی که نگهبان مال و خواسته و دارائی است. اسم این فرشته در گاتها یاد شده است، وی مانند سفندارمذ، اناهید و چیستا (فرشته ٔدانش) مؤنث شناخته شده. در جهان مادّی مال و جلال وخوشی دینداران از پرتو وجود اوست و در جهان مینوی وروز واپسین، پاداش کارهای نیک و سزای کردارهای زشت بیاری او انجام شود. در برهان آمده: ارد به کسر اول، نام فرشته ای است که موکل بر دین و مذهب است و تدبیر و مصالح روز ارد که بیست وپنجم از هرماه شمسی است بدو تعلق دارد.
کان: معدن. آنجایی از زیرزمین که از آن فلزات و شبه فلزات استخراج می کنند و آنجایی از کوه که از آن سنگ برمیدارند. جای بودن وپیدا شدن چیزهایی که به محض صنع الهی بوجود آمده است.
در این رابطه سپهری معتقد است:« همانگونه كه قبلاً هم ذكر شد اردكان بدست يا طايفه خاصي بنا نگرديده بلكه آن طور كه از ظواهر بر مي آيد پس از خشك شدن درياي ساوه اين منطقه بصورت دشت وسيع حاصلخيزي درآمده است. اين مقارن بوده با حمله مسلمانان به ايران و فرار ايرانيان از شهرهاي بزرگ خراسان كه مورد حمله قرار گرفته بودند به طرف مركز ايران و اسكان يافتن آنها در ميبد و يزد و ساير مركزي ايران.مردم نواحي اردكان چون اين منطقه را مساعد براي كشاورزي ديدند به احداث قنوات و بناء اردكان اقدام نمودند اگر بانيان اردكان را زردتشيان بدانيم بايد گفت نام اردكان نيز از كلمه ارتاكان، ارتاكن، (به معني راستي و درستي) كه درآئين زردشتي يكي از يزدان است و در جهان مادي مال و جلال و خوشي دين داران به همت اوست و در جهان معنوي پاداش كارهاي نيك و سزاي كارهاي بد بسيار او داده خواهد شد او موكل روز بيست و نهم هر ماه شمسي (روز آرد)، (ARD) است. اما از آنجا كه هيچ بنائي كه مربوط به زردشتيان باشد در محل قبلي اردكان (زردك) وجود ندارد. بلكه بر خلاف آن مسجد قديمي زردك همچنان پا برجاست. با اين وجود بايد باني اردكان را مسلمين دانست(سپهری اردکانی، 1364: 8).
موارد دیگری نیز گفته شده که عقل سلیم نمی پذیرد و بهتر آن است که قول مولفان «جامع مفیدی» و «کاروند» را بپذیریم. در این صورت اگر آن را «جایگاه معادن» و یا «سرزمین داد و دهش» بخوانیم سخنی گزاف و دور از انصاف نیست. زیرا مردم این خطه در درستی و یک رنگی و صفا و رعایت انصاف و معدلت، از دیر زمان مورد ستایش بوده اند و به همین سبب نیز در این سرزمین امنیت و آسایش برقرار و خودی و بیگانه از این نعمت برخوردار بوده اند (طباطبایی، 1381: 52). پیری معتقد است با بررسی نسخ خطی و وقف نامه های موجود در اردکان، معمولاً صفت «طیبه» را در مورد اردکان به کار برده اند که وی دلیل این امر را کثرت موقوفات در این سرزمین و همچنین پرهیزکاری و ایمان مردمان آن و عالِم پروری آن دیار می داند و از این رو وی بین صفت «طیبه» اطلاقی به اردکان و معنای «مکان مقدس» بودن اردکان، ارتباط مستقیم قائل است (پیری اردکانی، 1385: 10).
در کتب تاریخ و جغرافیای قدیم عنوانی از اردکان دیده نمی شود و متصور است که یا اردکان بدین نام وجود نداشته و یا جای مهمی نبوده است (طباطبایی، 1381: 141). از میان مورخان تنها «بطلمیوس» می گوید که این شهر پیش از اسلام وجود داشته و «اَرتاکَوا» نامیده می شده و محل اقامت قافله ها بوده است (دایره المعارف تشیع، ج2، ص855) او در کتاب "الجغرافیا" می نویسد: «این شهر به اسم ارتاکاوا است و ارتفاع آن از سطح دریا 3280 قدم (1600متر) و دارای دیوارها و برج های محکم و محل اقامت قافله ها بوده است و عبادتگاه و بازارهای نیکو داشته است» (طباطبایی، 1381: 148). همچنین در "اطلس تاریخی ایران" که در سال 1350 توسط دانشگاه تهران به چاپ رسیده، در نقشه شماره 3 آن که مربوط به هزاره دوم و سوم پیش از میلاد است، نامی از اردکان برده شده که به نظر صحیح نمی رسد(سپهری اردکانی، 1386: 12) و در شهر اردکان هیچ اثر یا سندی که مربوط به قبل از اسلام باشد، وجود ندارد(سپهری اردکانی، 1374: 28). اما باید توجه داشت که به تازگی آثاری از دیوارنگاره های انسان های اولیه در حوالی اردکان به دست آمده که متاسفانه تاکنون تحقیق جامعی پیرامون آن صورت نگرفته و ضرورت بررسی بیشتری در این زمینه مشهود می باشد.
متاسفانه تاریخ احداث هیچ یک از محلات و قنوات تا قبل از قرن ششم هجری مشخص نیست (سپهری اردکانی، 1374: 29) و قدیمی ترین آثار مکتوبی که از زمان های قدیم در اردکان باقی مانده، سنگ قبری است متعلق به 576 ق که نشان دهنده وجود علما و فضلا در این منطقه می باشد (سپهری اردکانی، 1386: 13). شاید علت اینکه نامی از اردکان در کتب تاریخی و تحقیقی نیامده این باشد که این شهر محل سکونت هیچ یک از بزرگان و حاکمان آن عصر نبوده و به همین علت نام اولین ایل یا خانواده ساکن در آن معلوم نیست(سپهری اردکانی، 1364: 19) اما نخستین بار که در کتب تاریخ نام اردکان مطرح می شود و تباری به نام اردکانی شکل می گیرد، هنگامی است که «تقی الدین دادا محمد» در این شهر مسکن گزیده و به ارشاد پیر خود خانقاهی در این شهر بنا کرده است(طباطبایی، 1381: 141). اردکان بعد از آمدن شیخ دادامحمد رونق یافت و در جامع مفیدی از آن به عنوان «بلده» و «قصبه» یادشده و از موقوفات مشایخ «دادایی» و موقوفات بسیار دیگری که در عصر صفویه کاملا آبادان بوده شرحی آمده است. بنابراین از آنجا که وفات شیخ تقی الدین دادامحمد در سال هفتصد هجری قمری بوده است، قدمت اردکان خیلی بیشتر از 700 هجری بوده است (طباطبایی، 1381: 144).
کچیب و زردگ:
دو منطقه قدیمی در اطراف اردکان وجود دارد که یکی «کچیب» است که اسم اصلی آن به قول دکتر طباطبایی «قنات شیرین» است و امروزه کشتخوانی واقع در شمال شرق اردکان است (طباطبایی، 1381: 63). این قریه در قرن هفتم هجری صورتی آباد داشته اما به مرور زمان ساختمان های آن تخریب و خالی از سکنه شده است (سپهری اردکانی، 1386: 93). به نقل از جامع مفیدی، قریه ای در حوالی قصبه طیبه اردکان بوده که چشمه ای کم آب داشته و در تصرف و ملکیت زنی مجوس بوده به نام شیرین بود که با ذکر داستانی به چگونگی عمران آن پرداخته می شود. مستوفی بافقی که جامع مفیدی را در سالهای 1085ق تالیف نموده است از مسجد قریه کچیب یاد نموده و از دو عدد زیلویی که در سال 711ق به آن مسجد وقف شده بود ذکری می کند(جامع مفیدی، ص 724-726).
منطقه دیگر «زَردُگ» نامیده می شود که می گویند از اردکان قدیمی تر بوده و در شمال اردکان خرابه ها و آثار جزئی از آن شامل یک مسجد و قلعه و چند خانه باقی مانده است. می گویند در اطراف آنجا قبرستانی بوده که مرده هایش با لباس رزم دفن شده و شمشیر و سپر با خود داشته اند. می گویند از زردگ تا کچیب راهی قنات گونه وجود داشته و مردم زردگ برای انجام دادن مراسم مذهبی خود از این راه استفاده می کرده اند (طباطبایی، 1381: 49). برخی معتقدند قدیمی تر از اردکان بوده ولی تاریخ بنای آن مشخص نیست اما تا قرن هشتم هجری آباد بوده و ساکنان آن بعد از مدتی به علل نامعلومی آن را ترک و به اردکان مهاجرت نموده اند(سپهری اردکانی، 1386: 97). دکتر طباطبایی به نقل از برخی مطلعین می نویسد که زردگ گبر نشین بوده و اهالی آن بعداً مسلمان شده اند و مسجد زردگ به دنبال آن ساخته شده است و احمدآباد و ترک آباد و زردگ در عرض هم و در مسیر واحدی قرار گرفته بود و ساکنان آن زردشتی بوده اند و مردگان خود را در چندین دخمه جای می داده اند (طباطبایی، 1381: 64). برخی از جمله سپهری در ابتدا معتقد بوده اند که محل قبلی اردکان، زردگ بوده است. وی در کتاب "نگاهی به تاریخ اردکان" در سال 1364 می نویسد: «به هرحال آن طور که از منابع و مآخذ برمی آید و ظواهر امر نیز نشان می دهد، آبادی اردکان در گذشته در محلی که اکنون زردگ نامیده می شود، بوده است. که به تدریج مردمان آن تغییر مکان داده و به علل نامعلومی به محل کنونی اردکان نقل مکان کرده اند که شاید یکی از علل این مهاجرت جاری شدن آب شیرین در محل کنونی اردکان باشد.» (سپهری اردکانی، 1364: 9). اما با تحقیقات بعدی بسیاری از جمله سپهری تغییر عقیده داده و چنین امری را رد نمودند. به گونه ای که وی در سال 1386 در کتاب "یونان کوچک" معتقد است که ساکنان زردگ به اردکان مهاجرت ننموده و آن را بنا نکرده اند. وی علت این باور غلط را وقفنامه بهاءالدین آباد می داند که در سال 849ق توسط امیر جلال الدین خضرشاه تنظیم شده و آن را وقف بر مسجد چهارمنار یزد نموده است. در این وقفنامه حد جنوبی بهاءالدین آباد را میبد ذکر کرده و اغلب مورخین با استناد به آن نوشته اند که در قرن نهم قمری مردم اردکان در زردگ ساکن بوده اند و بعد به محل فعلی نقل مکان کرده اند. وی معتقد است که با توجه به تحقیقات صورت گرفته، این مسئله کاملاً اشتباه می باشد و مردم اردکان حداقل قبل از قرن ششم هجری در محل کنونی سکونت داشته اند (سپهری اردکانی، 1386: 94). دقت در وقفنامه "جامع الخیرات" و وجود سنگ قبر مربوط به 576ق بی اساس بودن این نظریه را ثابت می نماید. اینکه حد جنوبی بهاءالدین آباد، میبد ذکر شده است بیشتر به خاطر آن است که میبد در آن زمان مرکز حکومت آل مظفر بوده و از شهرت خاصی برخوردار بوده است و اردکان از توابع میبد محسوب می شده است(سپهری اردکانی، 1374: 34).
احمدآباد:
دکتر طباطبایی به نقل از یکی از مطلعین محلی می نویسد که احمدآباد نسبت به اردکان از قدمت بیشتری برخوردار بوده و ساکنین آن نیز زردشتی بوده اند و از دخمه آنان هنوز آثاری در کشتخوان دیلم باقی است(طباطبایی، 1381: 56). احمدآباد توسط "شیخ احمد یزدی" (متوفی 635.ق) احداث گردیده و آیتی در تاریخ یزد در این مورد می نویسد : شیخ احمد و شیخ محمد دو برادر فاضل و دانشمند بودند که آثار خیری از خود به یادگار گذاشته اند از جمله مسجد روضه محمدیه معروف به حظیره ملا است که توسط شیخ احمد احداث گردیده و قناتی در نزدیکی اردکان موسوم به احمدآباد احداث نموده و آن را وقف بر حظیره کرده است. اما صاحب جامع مفیدی و دیگر متون تاریخی یزد، بنای احمدآباد را مربوط به دوران آل مظفر دانسته و یکی از مستحداث امیرمبارزالدین محمد و فرزندان او قلمداد می کنندکه در اواسط قرن هشتم احداث گردیده است.به نظر می رسد هر دو مطلب صحیح باشد زیرا اولین قنات احمد آباد که به احمداباد وقف مشهور است، توسط شیخ احمد احداث گردیده و بنای اصلی احمدآباد مربوط به آل مظفر می باشد. در متون تاریخی زردشتیان نیز آمده است که چندین خانوار زردشتی نیز در احمدآباد سکونت داشتند (سپهری اردکانی، 1374: 116).
شریف آباد:
شریف آباد در جنوب شرقی اردکان قرار دارد و قبلاً قریه ای جدا از شهر بوده و فعلاً جزء یکی از محلات شهر گردیده است. تاریخ بنا و نام بانی آن به درستی معلوم نیست. بعضی بنای آن را قبل از بنای اردکان می دانند اما به نظر صحیح نمی رسد، زیرا هیچ آثاری که دلالت بر چنین قدمتی باشد وجود ندارد و نام بانی آن را عده ای شرف شتردار و بعضی شهریار زردشتی می دانند و معتقدند نام قبلی آن «شهریارآباد» بوده است و بعداً به شریف آباد و شرف آباد تغییر نام یافته و از قدیم الایام قسمتی از آن زردشتی نشین بوده است (سپهری اردکانی، 1374: 106).
ترک آباد:
ترک آباد در 5 کیلومتری غرب اردکان در سال 747.ق به امر دختران امیر مبارزالدین، خان زاده خاتون و مختومزاده خاتون احداث گردیده و آن دو خواهر قنات آن را وقف بقعه خود که مدفن ایشان و در جنب مزار شیخ تقی الدین دادامحمد در محله شیخداد یزد است، نمودند. پس از احداث این روستا، علاوه بر مسلمین عده ای زردشتی نیز در آن ساکن بوده اند و کم کم موبدان زردشتی مقیم کثنویه یزد و دستوران شیراز و اصفهان نیز به ترک آباد عزیمت نموده و آتش مقدس "ورهرام" را هم با خود به ترک آباد بردند و در اندک زمانی ترک آباد به مرکز دینی زردشتیان و نشیمنگاه دستوران دستور ایران تبدیل گردید و از سال 869.ق نامه هایی به امضاء موبدان موبد از ترک آباد به هند ارسال شده است (سپهری اردکانی، 1374: 113).
هفتادر:
روستای هفتادر در 40 کیلومتری اردکان یکی از قدیمی ترین محل هایی است که در این منطقه بنا شده و تاریخ بنای آن به صدها سال قبل از بنای اردکان می رسد(سپهری اردکانی، 1374: 131) به علت وجود آتشگده معروف "هفت آذر" در اکثر کتب تاریخی نامی از هفتادر برده شده که قسمتی از آنها چنین است: هفتادر که به ضم دال تلفظ می کنند در اصل هفت آذر به فتح ذال بوده و آن قریه ای است در بلوک میبد از قرای بسیار قدیمی و کهنه و وجه تسمیه آن هفت آذر، آتشکده ای است که در آنجا ساخته شده بود و هفت آتش پاک از هفت آتشکده مهم ایران، بدانجا آورده شده و بالاخره یک جایگاه فرخ و مقدس شده بوده است برای زردشتیان باستان و زیارتگاهی که از همه اطراف به زیارت آن می آمده اند. مورخین بانی هفتادر را، قباد پدر انوشیروان داسته اند و چنین ضبط کرده اند که چون قباد به رقابت برادر خود دچار شد و کار به ستیز و پیکار کشید، لشکری به تیسفون فرستاد و خود نیز به جنگ برادر رفته و در راه نذر کرد که هرگاه بر برادر خود چیره شود و پادشاهی بدو رسد، آتشکده ای بسازد که شامل هفت آتش مقدس باشد. چون قباد با لشکریان خود به تیسفون رسید، سه روز از وفات برادرش گذشته بود زیرا او به مرض طاعون دچار شده و درگذشته بود. کار بدون پیکار فیصله یافته، قباد خزائن پدر را متصرف شده و پس از چندی از تیسفون به فارس و از آنجا به یزد رفت و سپس متوجه اصفهان شد. چون به میبد رسید، دید شهر رو به خرابی گذاشته و معماران را خواست و دستور به ترمیم آن داد و ضمناً نذر خود را به نظر آورد و قطعه زمینی در آن حدود خریداری نمود و نقشه آتشکده را کشید، خود به اصفهان رفت و پس از چندی باز آمد. آتشکده را به میل خود ساخته دید و در آنجا اقامت گزید و رسولان به اطراف فرستاد تا آتش پاک را از هفت آتشکده «دیلم، فارس، اصفهان، آذربایجان، نیشابور، غزنین و تیسفون» بیاوردند و در یکی از روزهای مقدس، جامه پرستش پوشید، وارد آتشکده شد و سر بر خاک نهاد، یزدان را ستایش کرد و نیایش کرد و از آن پس اتشکده هفتادر حکم خانه کعبه یافت و مردم دسته دسته از راه های دور و نزدیک بدانجا رهسپار شدند و تا این زمان هم هنوز هفتادر در نزد زردشتیان مقدس است (تاریخ یزد جعفری، 47/ تاریخ جدید یزد:37/ جامع مفیدی، ج 3: 723/ یادگارهای یزد، ج1: 49) اکنون آثار آتشکده در این محل باقی نیست و ممکن است مولفان به تناسب لفظ، چنین وجه تسمیه ای را در کتب خود نقل کرده باشند (سپهری اردکانی، 1374: 132).
دکتر صادقی معتقد است که خواه این داستان درست باشد یا نه، هفتادر به معنی هفت آذر یا هفت آتش است. کلمه آذر در زبان پهلوی آدُر تلفظ می شده است. این تلفظ هم اکنون در گویش زردشتیان یزد و کرمان و در بعضی ترکیبات باقی مانده است. مولف فرهنگ جهانگیری نیز در قرن یازدهم این کلمه را از قول یکی از زردشتیان به ضم دال ضبط کرده است و متذکر شده که در کتب نجومی نیز همین ضبط دیده می شود. مسلماً در منطقه یزد نیز این کلمه در ادوار گذشته آدُر تلفظ می شده است. قدیمی ترین ماخذی که نام این ده در آن آمده است جامع الخیرات می باشد(صادقی، 1385: 122).
عقدا:
عقدا در 48 کیلومتری اردکان از نظر قدمت تاریخی به طور قطع بنای آن مربوط به قبل از اسلام است (سپهری اردکانی، 1374: 143) به واقع در راه نائین به یزد، نخستین آبادی بزرگ عقدا است که نامش در کتب تاریخی یزد برده شده و همواره سرحد و حد فاصل میان نائین و یزد شمرده شده است (افشار، 1374: 33).در ارتباط با وجه تسمیه عقدا دو نقل قول متفاوت وجود دارد. اول آنکه چنانکه نویسنده تاریخ جدید یزد در این مورد می نویسد: یزدگرد دو سرهنگ همراه داشت: یکی را بیدار و دیگری را نام عقدار بود و گویند سه سرهنگ بودند که که سوم را نام میبدار و ایشان هریکی دهی را ساختند. بیدار بیده بساخت و عقدار عقدا بساخت که به "ده گبران" مشهور است و میبدار میبد بساخت و این هر سه ده برکنار دریای ساوه بودند (تاریخ جدید یزد: 32). صاحب جامع مفیدی نیز در مورد وجه تسمیه عقدا چنین می نویسد: یزدگرد اصغر را سه سرهنگ بود یکی بیدار و دیگری عقدار و ثالث میبدار. بیدار بیده را احداث نمود و عقدار در بیست فرسخی یزد قناتی جاری نمود، قلعه و دیهی ساخت و آن را به عقدا موسوم نمود و میبدار قصبه میبد احداث نمود (جامع مفیدی: 721).
دوم آنکه آنگونه که آیتی در رد قول مورخانی که بانی عقدا را یکی از سرهنگان یزدگرد می دانند، می گوید: نگارنده را عقیده این است که کلمه عقدا عربی است و آن را نامی مانند میبد و بیده دانستن و اسم سرهنگ یزدگرد شناختن مخصوصاً با قول دیگری که در خصوص عقدا است و به صحت نزدیکتر است تزلزل آن قول ثابت است و چون در اسامی بانیان خدشه پدید شد، در تاریخ بنا تزلزل دیده می شود(تاریخ یزد آیتی: 41) در همین رابطه در کتاب "پرستشگاه های زردشتیان" در مورد عقدا آمده است : نام آن گبران بوده و روستای قدیمی روزگار باستان است. خرابه آتشکده چندی در اطراف آن موجود است و چون بین زردشتیان و جدیدالاسلام ها همیشه دعوا و جدال بوده، خواجه نصیرالدین طوسی وزیر سلجوقیان، به زور سرنیزه، به گفته پیران قدیم، بقیه زردشتیان را مسلمان می کند و در یک روز بین دختران زردشتی و پسران مسلمان و بالعکس عقد ازدواج همگانی به عمل می آید. لذا از آن روز عقدا نامیده می شود و نام ده گبران متروک می گردد(سپهری اردکانی، 1374: 144). برخی معتقدند آن شخص شیخ بهایی و برخی دیگر وی را شیخ تقی الدین دادامحمد دانسته اند (تاریخ یزد آیتی: 48).
دکتر علی اشرف صادقی درباره وجه تسمیه عقدا چنین می نویسد: این نام در مسالک و ممالک اصطخری و احسن التقاسیم مقدسی و صوره الارض ابن حوقل به شکل عقده آمده است. یاقوت حموی آن را عُقده ضبط کرده است. در متن عربی اصطخری نیز در هر دو بار روی این کلمه ضمه گذاشته شده است. ظاهراً در اصطخری این ضبط اصیل نیست و گمان می رود دخویه، مصحح کتاب، بر اساس ضبط یاقوت این کلمه را چنین ضبط کرده باشد. فیروزآبادی صاحب قاموس اللغه (قرن هشتم) و زبیدی مولف تاج العروس به نقل از رضی الدین صاغانی (قرن هفتم) نیز این نام را آورده اند. عقده بی شک عربی است. یکی از معانی این کلمه در عربی سرزمین دارای نخل و درخت و گیاه است. بنابراین اگر عُقده درست باشد باید از چنین معنایی گرفته شده باشد، اما تلفظ عَقدا نشان می دهد این تلفظ باید اصلی قدیمی داشته باشد و عقده ظاهراً در اصل عَقده تلفظ می شده است. یاقوت ظاهراً این نام را با کلمه عُقده که معانی لغوی آن را ذیل همین کلمه شرح داده خلط کرده است. اما عَقده در فرهنگ های عربی نیامده است. فرهنگ های عربی عَقد را به معنی طاق بنا، به خصوص طاق هایی که به صورت لنگه های در به هم وصل شده باشد، ضبط کرده اند. احتمال می رود که عقده از همین کلمه و پسوند اسم مکان «ه» ساخته شده باشد. عقده لااقل از آغاز قرن هشتم به صورت عقدا تلف می شده است. وجه اشتقاقی که در تاریخ یزد برای این نام ذکر شده و آن را از نام سرهنگ یزدگرد ماخوذ دانسته، عامیانه است(صادقی، 1385: 118).
خرانق:
خرانق که در اصطلاح محلی به آن خرونق و یا خرونه می گویند، وجه تسمیه و سال احداث آن به درستی معلوم نیست (سپهری، 1374: 202). صاحب جامع مفیدی در این باره می نویسد: «از مولفات اهل تواریخ به نظر نمی رسد که بانی آن چه کس بوده. در افواه مذکور و مشهور است که چهارهزار سال و کسری قبل از این، خورافروز نام گبری، رباط خرانق و دیه را ساخته و خورنق – به ضم خ و فتح ر- نام نهاده و به سبب کثرت استعمال در زبان خاص و عام به خرانق اشتهار یافته است» (جامع مفیدی، ج3: 662). صفاء السلطنه در سفرنامه تحفه الفقرا نام خورنق را معرب خورد نگاه دانسته و چنین می نویسد که این قلعه را قبل از بنای یزد به چندین سال، بهرام گبر که ظاهراً یکی از عظمای مجوس بوده، احداث نموده و مسکن مجوسین بوده است(نائینی، 1366: 48).
به نظر می رسد هیچکدام از اینها درست نباشد و نام خورنق از همان خورنقی گرفته شده که بهرام گور در آن پرورش یافته بود و در افواه اهالی نیز مشهور است که بهرام گور هنگام شکار به هامان (بیابان) چشمه آبی را دید و آنجا را هامانه نامید و روستای هومین فعلی در نزدیکی خرانق، همان هامانه ای است که بهرام گور احداث نمود. در کتاب منوگرافی شهرستان اردکان آمده است که اصل کلمه خرانق، خورنق بوده کوه خورنق نیز در نزدیکی این بخش واقع شده. قبل از اسلام مقر با شکوهی در این محل وجود داشته و مشهور است که سرداران اسکندر سه ناحیه را در این منطقه بنا کرده اند که عبارتند از خورنق، جندق و بیابانک(سپهری، 1374: 202). در جلددهم کتاب فرهنگ جغرافیایی ایران درمورد خرانق آمده است که تاریخچه آن قدیمی تر از شهر یزد و اسم آن در اصل خورنق بوده و زردشتیان در آن می زیسته اند و در کتب جغرافیایی قدیم به صورت خرانه و به اشتباه و تحریف خزانه ضبط شده است (سپهری، 1374: 202).
در جلد دوم معجم البلدان یاقوت حموی از خَرانِق چنین می نویسد:گویی جمع خِرنِق است به معنی روباه ماده. نام جایی میان «ملا» و «اجاء» است. زمینی سخت به نام خرانق است(حموی، 1383: 278). بنابراین مقصود حموی خرانق مورد بحث ما نیست اما از معنای واژه آن می توان استفاده برد.
عده ای معتقدند که نام خرانق از ریشه خورنق به معنی بهشت گرفته شده(خادم زاده، 1380: 30)؛ برخی معتقدند که اسم خرانق به تقلید از خورنق گرفته شده که مکانی بوده نزدیک شهر کوفه که در قبل از اسلام لقمان بن قندر قصوی آن را بنا نموده و پس از گسترش آن در در دوره حکومت عباسیان در قرن چهاردهم میلادی بر اثر درگیری های قومی – منطقه ای ویران گردید(خادم زاده، 1380: 26). در کتاب های جغرافیایی مختلف به کرات از خورنق، قصری که نعمان بن امرءالقیس بی عمرو بن عدی، در حیره نزدیکی کوفه به دست سنمار رومی ساخته شده است نام برده اند که شاید این نام قرابت معنایی با خرانق داشته باشد. به عنوان نمونه بنگرید به (قزوینی، 1373: 241). خادم زاده احتمال می دهد پس از اسلام و پس از ورود اقوام کوچ نشین عرب به فلات مرکزی ایران و استقرار بعضی از خانوارهای قبیله ای عرب در نقاط مرکزی ایران از جمله خرانق، اولین قلعه ای بوده که ساخته شده و نام خورنق را بر آن آبادی گذاردند. از طرف دیگر امکان دارد که این کلمه از نام خور که به زبان فارسی دری همان خورشید باشد گرفته شده باشد نظیر خراسان که خورآسان بوده است(خادم زاده، 1380: 27).
در کتب تاریخی از خرانق با نام های متعددی یاد شده که عبارتند از : خرانق، خزانه، خرانه، خورنق، خرونق، خرونک، خبرنق و زراتک. با کمی دقت بر روی این اسامی متوجه می شویم که اسامی در عین تفاوت ظاهری از لحاظ حروف بسیار شبیه به هم هستند و این بدین معناست که همه آنها یک منشا داشته و به نظر می رسد در طول تاریخ به علت کثرت استعمال با گویش ها و زبانهای خاص در هر زمان، و همچنین روایات مورخین به نحوی تغییراتی پیدا کرده است که این امر شاید خود دلیلی بر این ادعا باشد که در خرانق از زمان اولین سکونتگاههایی که در آن مکان استقرار یافتن تاکنون جابجایی مکانی ساکنین در آن بسیار محدود و در حدود فعلی روستا بوده است(خادم زاده، 1380: 26).
ساغند:
در جامع مفیدی از ساغند با لفظ ساغن نام برده شده که فاصله آن تا یزد را 26 فرسخ دانسته و ساکنان آن را در کمال صلاح و پرهیزگار و در نهایت بی چیزی و پریشانی ذکر می کند و از بقعه شاهزاده قاسم و تعمیر آن نیز سخن می گوید (جامع مفیدی: 662). صفاءالسلطنه نائینی در سفرنامه خود در رابطه با نام ساغند چنین می نویسد: « اما ساغند: از قرار مذکور در اصل ساوج بوده، شاه عباس که از این راه به مشهد مشرف می شده، در هر منزلی قناتی احداث نموده، چون غالباً میاه قنوات این صفحات شور بود و آب این قنات شیرین برآمده، آن را به ترکی سوقند نامیده اند و رفته رفته در ثبت دفاتر مبارکه ساغند به قلم آمده است(نائینی، 1366: 46)».
صفاء السلطنه همچنین درباره مغستان می نویسد که در دو فرسخی رباط ساغند که از متحدثات حاجی محمد ولی میراز است، مزرعه مغستان است و چون در ان محل نخل را مغ می گویند و به دلیل آنکه این مزرعه نخلستان دارد، به مغستان موسوم گردیده است(نائینی، 1366: 46).
رباط پشت بادام:
صفاءالسلطنه نائینی در تحفه الفقراء رباط پشت بادام را خلف بادام نیز نام برده و علت این نام را چنین دانسته که چون بعضی از جبال حوالی بادام کوهی داشته، این رباط به پشت بادام معروف و موسوم شده است(نائینی، 1366: 45).