مرحبا به این اردکانی، مرحبا!
بسم الله تعالی
بعضی وقت ها عده ای حرفی می زنند یا یه کارهایی انجام می دهند که واقعا مُخیّلة انسان راقلقلک می دهد. چند روز پیش نزدیک ظهر یکی از دوستان و همکاران قدیمی که قبلاً در دفترخانه با هم بودیم و البته الان با این بازار راکد مسکن، در دفتر مدیر عامل کارخانجات شیشه اردکان مشغول به کار است، به من زنگ زد و بعد از کلی چاق سلامتی و لعن روزگار نامراد و گلایه، که چرا از احوالش جویا نمی شوم، شماره نمابر میراث فرهنگی یزد (معاونت حفظ و احیاء) را از بنده طلب نمود.
هر چقدر جیب چپ و راستم را زیرو رو کردم البته که چیزی نیافتم. از محضرش رخصت خواسته لاجرم مزاحمت تراشیدم برای دوستان عزیزم در میراث فرهنگی اردکان که: ببخشید از اینکه دائم الزّحمه هستیم چه و چه و ایضاً رئیس نو مبارک (شیرینی اش یادتان نرود) اگر لطف بفرمایید شماره نمابر این آقای نیک زادِ نیک اندیشِ نیک پندار رابه ما مرحمت بفرمایید ممنون می شوم فراوان!
آن دوست گرامی بعد از کلی تعارف تکه پاره کردن که: نه شما مراحمید و چه عجب از این طرفا و دلمان برای شما تنگ شده و البته کنجکاوی که چکارش دارید و غیره، بالاخره شماره را به بنده عطا فرمودند که من هم فی المجلس به همان دوست زنگ زدم و شماره را به ایشان دادم. راستش را بخواهید من هم کنجکاو شده بودم که یک کارخانه صنعتی شخصی آنهم بیرون از شهر و اگر اغراق نکنم وسط بیابان، چه ربطی به میراث فرهنگی استان دارد، علّت را از دوستم جویا شدم و تخلیة تلفنی هم از اینجا شروع شد.
گفتم نکند بافت تاریخی شهرمان مثل بافت تاریخی شهر مجاور زاییده است و تا بعد از پلیس راه اردکان- نائین هم رفته؟ نکند در حال گود برداری و کندن چاله چوله به یک شهر باستانیِ ترجیحاً سوخته! یا یک عقیقه رسیده اید؟ نکند... که سرسام گرفت و حرفم را قطع کرد و جریان را برایم شرح داد.
گفت که این عزیزان چشم بادامی که در حال ساختن کارخانه هستند، طرحی را برای جناب مدیر عامل آورده اند به این مضمون که: بدنه این دودکش 110 متری کوره کارخانه بعد از ساخته شدن به این شکل تزئین خواهد شد البته این طرح یکی از طرح های زیبا و اصیل چینیست! حاجی مدیرعامل هم برآشفته که مگر در ایران و همین اردکان ما قحطی طرح و نقش آمده که شما در مرکز ایران طرح چینی اجرا کنید؟ مگر ما خودمان اینجوری هستیم؟ همین که طرح و نقشتان تمام بازار کیف و کفش و لباس و فرش و غیره را قبضه کرده برای هفت پُشتمان کافیست. همین مانده که طرح بدنة دودکش کارخانه هایمان هم چینی شود! شما ترجیحاً همین سفت کاری را انجام دهید، نازک کاری و تزئینش با ما.
بعد هم به من دستور داده اند که نمابری برای میراث فرهنگی استان ارسال کنم و از آنها بخواهم که برای طراحی بدنه این دودکش، آنهم مطابق با طرح و نقش کاملا اصیل و صد البته ایرانی چاره ای بیاندیشند.
بعد از خداحافظی با آن دوست قدیمی باخود فکر کردم وقتی که ما به راحتی در دل بافت تاریخی شهرمان بنای نوساز و کاملاً ناهمگون و ناقواره با بافت می سازیم و به قوانین میراث فرهنگی دهن کجی می کنیم، چه چیز باعث شده که این اردکانی اینجور جلوی این چینی ها که مدت مدیدیست در این کارخانه مشغول به کار هستند و صفر تا صد طراحی، ساخت و تامین دستگاه ها با آن هاست، آن هم به خاطر دودکش کوره یک کارخانه که نه داخل بافت است و نه ربطی به میراث فرهنگی و آثار تاریخی دارد، در بیاید و بر نظر خویش پافشاری کند؟
هر چقدر فکر کردم جوابی بهتر از عشق و علاقه این اردکانی متعصّب به این آب و خاک برایش پیدا نکردم. با خود گفتم: مرحبا به این اردکانی، مرحبا!
با تشکر فراوان؛
محمد پورروستائی اردکانی.
14 رمضان المبارک 1431 ه.ق.