به یاد شفق
هنوز سه سال بیشتر نگذشته؛ اما انگار سیصد سال گذشت!
آری داغ هجران بزرگی فاضل همیشه برای آنان که دوستدار فضل اند سخت است و روزها در فراق او چون سال ها می گذرد؛
اما سخت تر از داغ فراق و هجران، غصه فراموشی است؛ فراموشی روزگاری که هنوز زمان زیادی از آن نگذشته. پیری از میان ما رفت و هنوز سالی چند بر آن نگذشته که خود را بر امواج فراموشی سپردیم و انگار نه انگار!
شهری که روزگاری موطن علماء و فضلا و دانشمندان و منجمان و طبیبان بوده و شهره آفاق، هر روز از آن شهرت و اعتبارش خالی تر گشته و از آن ناگوارتر آنکه امروزیانمان از آنان که خون دلها خوردند تا دیارمان خانه خوبان شوند، هیچ نمی دانند!
صحبت از آنان که قرن ها پیش می زیسته اند نیست؛ صحبت از عالمی است که هنوز کودکانمان نیز از او خاطره ها دارند! و چه زود یاد و نام بزرگش در پیش ما مشمول قاعده مرور زمان شد!
سه سال است که 29 مرداد هر سال را باید در سوگ شفق بنشینیم و خاطراتمان را مرور کنیم. انگار خیلی زود از یاد آن پیر نیز خسته شده ایم. در شهر هیچ خبری نیست؛ انگار نه انگار! تنها به یک مراسم سالگرد اکتفا می کنیم آن هم به سال قمری!
بد نیست احوالی از دوستان انجمن شعر و ادب اردکان بگیریم و از روزگار دبیرخانه دائمی شعر همراه با خورشید که قرار بود هر سال به یاد استاد شاعران معاصر، شفق، ملی برگزار شود. امیدوارم که با همت مردم و مسولان حداقل شهرستانی برگزار شود!
حرف بسیار است و وقت اندک؛ ما نیز سهم خود را ادا نکردیم!
اما برای یادآوری یاد مردی که از او یادها داریم، بار دیگر به تماشایش می نشینیم که امروز در پیش حضرا دوست مهمان است.
روحش شاد و یادش گرامی!